به گزارش قدس آنلاین، مراسم بزرگداشت حکیم «فارابی» در روز جهانی فلسفه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به صورت مجازی برگزار شد؛
در ادامه مشروح سخنان نجفقلی حبیبی، استاد و پژوهشگر فلسفه اسلامی را میخوانید؛
بحثی که میخواهم درباره فارابی مطرح کنم، مربوط به پزشکی او میشود. گرچه در کتاب «عیون الأنباء فی طبقات الأطباء» بیان شده است که فارابی در پزشکی بسیار ماهر و استاد بوده و علیرغم اینکه تمام رسالههای فارابی را در آن جا نام برده، هیچ اثری از پزشکی وی منعکس نشده است. قبل از او هم در «تاریخ الحکما قفطی» مسئله به همین صورت است؛ یعنی حتی اشارهای به مهارت پزشکی فارابی نشده است.
با این حال، بنده در منابع موجود تحقیق و جستوجو کردم و هنوز هم هیچ اثری از پزشکی میان آثار فارابی پیدا نکردم و تنها مطلبی که یافتم این بود که وقتی داشتم کتاب «التحفه السعدیه»، نوشته قطبالدین شیرازی را تصحیح میکردم، متوجه شدم که در اوایل کتاب و در تعریف طب، مطلبی را از قول فارابی نقل میکند و خیلی با احترام و تجلیل به عنوان تیمن و تبرک عین عبارت فارابی را آورده است. اما بنده بنا دارم همان بخش پزشکی فارابی را براساس آنچه که قطبالدین شیرازی از او نقل میکند، مطرح کنم.
البته در بعضی جاها دیدم که اشخاص دیگری هم در آثار خود آنها را آوردهاند، اما متأسفانه بنده نمیتوانستم به آنها دسترسی پیدا کنم و الان هم در تلاش هستم که بفهمم رسالهای از فارابی در باب پزشکی هست یا خیر. ولی وقتی مؤلف کتاب «عیون الانباء» میگوید او در پزشکی مهارت داشته، برمیآید که باید نوشتهای از او در باب پزشکی هم به دست آید که در یافتن آن تلاش میکنیم و من از همه کسانی که صحبتهایم را میشنوند، تقاضا میکنم که اگر به رسالهای در باب پزشکی برخورد کردند، به بنده هم یادآوری کنند.
فارابی در طب از چه چیزهایی بحث میکند؟
بحثی که فارابی در طب میکند، در حقیقت تعریف طب و مباحث مختلفی است که در طب مطرح میشود که به طور کلی در قالب گفتار کوتاه به آنها پرداخته است. ایشان فرمودهاند که پزشکی یک دانش سامانیافته است؛ زیرا قرنها بر روی پزشکی کار شده بود و شخصیتهای بزرگی در پزشکی کار کرده بودند، اما این تعبیر که سامانیافته بسیار مهم است. به همین دلیل، هر علمی که سامانیافته است موضوع و غایت دارد و پزشکی هم موضوع و غایت دارد و همچنین مشتمل از افعالی است که غایت آن با همان افعال محقق میشود؛ یعنی کارهایی باید انجام شود که وقتی آنها انجام شد، آنچیزی که غایت طب است، محقق میشود.
فارابی یک مثال میزند و آن اینکه اگر یک تکه آهن موضوعی برای آهنگری باشد و غایت آن ساختن چیز جدیدی از این آهن باشد که چیزی از آن بربیاید؛ فرض کنیم که تبدیل به بیل یا کلنگ شود و این هدف و نتیجه حاصله آن باشد، بعد، افعال را مورد تأکید قرار میدهد که شامل کارهایی است که باید بر روی آن انجام شود تا به نتیجه برسیم. پس موضوع، غایت و افعال را داریم.
افعال یعنی همان نتیجه یا کارآمدیهایی که به دست میآید؛ مثلاً در مورد آهنگر، غایت این است که با ابزاری که آهنگر ساخته بتوان کارهایی کرد و افعال، کارهایی است که آهنگر بر روی آهن انجام میدهد تا تبدیل به بیل و کلنگ و هر محصول دیگری که مدنظر است شود. بنابراین، پزشکی یک صناعت است. اینجا از کلمه صناعت به جای علم استفاده شده تا نشان دهد جنبه عملی دارد و نه نظری و تعبیر میکند که این یک صناعت فعال است که کارآمدی هم دارد.
طب در انسان بهکار میرود و موضوع آن آدمی است و غایت فعالیت پزشکی هم سلامت و تندرستیای است که در آدمی ایجاد میشود. پس با عمل طبی، بر روی انسان کار میشود و نهایت و نتیجه آن هم سلامت خواهد بود. حال میفرماید که در اینجا دو کار انجام میشود؛ یکی کوشش میشود تا سلامتیای که موجود است را حفظ کرد و دیگری کوششی که برای بازگرداندن سلامت از دسترفته انجام میپذیرد؛ یعنی هنگامی که بیماریهایی رخ داده و سبب شده سلامت آسیب ببیند. پس طب در واقع تبدیل به دو قسمت میشود؛ یکی کوششهایی برای حفظ سلامت و یکی کوششهایی برای رفع دشواریهایی که سلامت را از بین برده و آن را تهدید کرده است.
در قسمت اول و دوم اینگونه میفرماید که تغذیه و غذاخوردن به حفظ سلامت کمک میکند، اما اگر ما بیمار شدیم و لازم بود تا دارو مصرف شود، خوردن دارو کمک میکند تا سلامت از دسترفته برگردد. همینطور از کلمه «تکمید» استفاده میکند؛ یعنی هنگامی که در عضوی از بدن درد ایجاد شده یا آسیب دیده است، با قراردادن پارچه گرم باعث تسکین آن میشویم و این هم به بازگشت سلامتی از دسترفته کمک میکند. «بط»؛ یعنی شکافتن زخم و بیرونکشیدن چرک را هم دارد که این هم باز به احیای سلامت از دسترفته برمیگردد. یکی هم «جبر» است که درباره شکستهبندی به کار میرود؛ مثلاٌ هنگامی که استخوان شکسته است و تلاش میکنیم استخوان شکسته را به سر جای خود برگردانیم و آن را به اصطلاح جابیندازیم. بنابراین این هم بخشی درباره بازگرداندن سلامت از دسترفته محسوب میشود.
در اقدامات پزشکی و بسیاری از صناعات دیگر، گفتهشده که افعال و ابزارهایی است که با کمک آنها کار انجام میشود و در پزشکی داروها و غذاها جزء ابزارها هستند که برای موفقشدن و نتیجهگرفتن از آنها استفاده میشود، اما توضیح میدهند که بیماریها چند نوع هستند؛ گاهی بدن انسان سالم است، اما سلامت پنهان است و خیال میکند که مریض است و به کمک طب کوشش میشود تا مشخص شود که بیمار نیست و سلامت است، اما در واقع بیماری پنهان است و باز با کمک طب تلاش میشود تا بیماری آشکار و معالجه شود. اینها صورتهای گوناگونی است که ممکن است در یک فرد بیمار اتفاق بیفتد. با این حساب، موضوع دانش پزشکی بدن انسان است و غایت این دانش پزشکی هم انواع صحتی است که ممکن است به دست بیاید. صحتی که پنهان بوده و کمک میشود تا مشخص شود و یا صحت از دسترفته بازگردانده شود تا معین گردد که این عمل پزشکی نتیجه داده است.
پس غایت پزشکی صحتی است که تقویتشده یا وجود نداشته و برگشته و افعالی که در اینجا انجام میشود؛ اعم از تغذیه، داروخوردن و شکستهبندی که در بالا اشاره شد هستند و اینها مجموع افعالی است که با آنها صحت آدمی یا حفظ یا بازگردانده میشود.
لزوم دستهبندی افعالی که در پزشکی صورت میگیرد
نکته دیگر اینکه هر دانش کارآمدی، موضوعات و افعال و غایات خود را باید سامان دهد؛ یعنی افعالی که غایات آنها را محقق میسازد. در پزشکی هم باید این کار صورت بگیرد تا این غایات محقق شوند؛ یعنی باید افعالی را که در پزشکی صورت میگیرد دستهبندی کنیم. از نظر فارابی این کارها باید در دانش طب رعایت شوند؛ یکی اینکه، تکتک اعضای بدن بهطور کامل شناخته شوند. سپس داشتن انواع صحت و سلامتی و دانستن اینکه هر عضو به چه گونهای صحت و سلامتی دارد مهم است. سومین مورد این است که باید انواع بیماریها را بشناسیم و بدانیم که اگر اتفاقی افتاد و بدن یا هر عضوی از آن نتوانست وظیفهاش را انجام دهد، علت آن را بیماری بدانیم. شناختن بیماریها هم لازم و ضروری است و انواعی دارد و هرکدام به نوعی خاص، صحت را مورد تهدید قرار میدهد. پس باید تمام آنها را شناخت؛ بنابراین کل مجموعه برمیگردد به همان افعال که بحث آن را قبلاً مطرح کردیم.
بعضی از این بیماریها وارد عضوهایی میشوند که آن عضوها باطنی هستند؛ مثلا اگر دست ما شکسته باشد، بسیار آشکار است و آن را خواهیم دید، ولی اگر داخل بدن اتفاقی افتد و بیماری ایجاد شود ما قادر به دیدن آن نیستیم و تمام اینها باید از طریق عملکرد بدن و حدس طبیب به اینکه مشکل از کجا است و تلاش و کوشش برای درمان و حل آن، بررسی شود. پنجمین قسمت این شناختها برمیگردد به شناخت غذاها و داروها که دو نوع هستند؛ داروهای ساده و داروهای مرکب. داروی ساده؛ یعنی یا یک چیز، مانند گلگاوزبان و داروی مرکب یعنی از ترکیب چند دارو یا عصاره و مخلوط آن، که برای بیمار تجویز میکنند. همینطور در پزشکی لازم است که پزشک ابزارهایی که برای کارش لازم دارد را بشناسد و بداند که چه ابزارهایی وجود دارد و البته بداند که باید آنها را چطور در هر بدنی به کار برد. با توجه به ابزارهایی که در گذشته ساده بودند و امروز وسایل و ابزارهای جراحی بسیار پیچیده شدهاند؛ خود همین مسئله یک نوع تخصص ایجاد کرده است.
ششمین موضوعی که فارابی آن را بسیار مورد تأکید قرار میدهد، شناختن و حفظ قوانین و مقررات کارهایی است که باید انجام شود تا اگر تندرستی هست، حفظ شود و اگر فرد آسیبدیده است، سلامتی او مجدداً برگردانده شود. این موضوع مهم است؛ یعنی در واقع تمام دانش طب به همین شکل میشود که شناخت و حفظ قوانین و مقررات کارهایی که باید انجام شود برای حفظ تندرستی و یا برگرداندن تندرستی خواهد بود. هفتمین مسئلهای که ایشان مطرح میکند، قوانینی است که برای این کار وجود دارد؛ یعنی مجموع دانش پزشکی که با رعایت آنها صحت بدنها حفظ میشود و یا سلامت اعضای بیمار برمیگردد و طبیب اینها را هم باید بشناسد؛ یعنی هفتمین وظیفه پزشک این است که باید تمام این قوانین را بشناسد؛ یعنی بداند که هر بخشی در بدن چگونه کار میکند و بشناسد و هم اینکه چه بیماریهایی ممکن است بر فرد عارض شود؛ به اصطلاح باید آن وظایف طبیعیای که بدن و اعضای آن دارند و ممکن است که آنها را از دست بدهند، را بشناسد.
بحثی که اینجا مطرح میشود، این است که در دورهای که فارابی زندگی میکرده است؛ یعنی در بخش اول یا نیمه اول قرن چهارم، در همین دوره، مهارت او در فلسفه بیشتر مطرح شده است و نه در طب، در همین دوره، زکریای رازی زندگی میکرده است که او هم با دو یا سه سال تفاوت نسبت به فارابی در همین دوره وفات میکند؛ بنابراین این دو نفر باهم در یک دوره زندگی میکردهاند.
زکریای رازی ممحض در طب است و بیشتر آثار و کارها و تلاشهایش در گسترش دانش طب بوده است و همانطور که عرض کردم، متأسفانه ما از طب فارابی آنچنان مطلبی نداریم و اینها را هم قطبالدین شیرازی نقل کرده و هنوز رساله خاصی از فارابی به دست نیامده است. پس فارابی در فلسفه و زکریای رازی در طب ممحض است و در اواخر این قرن هم ابنسینا ظهور پیدا میکند و در سال ۳۷۰ قمری متولد میشود که او، هم در طب و هم در فلسفه مهارت دارد و بزرگ است.
علی بن عباس اهوازی هم که مؤلف کتاب «کامل الصناعه الطبیه» است، در همین دورهها است و البته که تا قبل از کتاب قانون، کتاب او مورد توجه اطبا و نیاز جامعه آن روزها نیز بوده است. در تعریفی که آنها کردهاند، علم به امور طبیعی، شامل دانش، مزاج، اخلاط و ... بحثهایی است که در اینجا مطرح میشود. همه کسانی که درباره طب صحبت کردهاند مانند فارابی و ابنسینا و ... طب را به دو قسمت تقسیم کردهاند: طب نظری و طب عملی.
طب نظری این است که به اصطلاح بحث کنند و از نظر علمی بر روی مسائل شناخت حاصل کنند. عملی هم این نیست که بروند و طبابت کنند، بلکه این است که عمل را بدانند و آگاه باشند که در اینجا باید چه کار کرد. یعنی کار متخصص یا عالم طب مانند زکریای رازی یا خود ابنسینا در عمل طب این نیست که بیایند و مانند پزشکهایی که در بیمارستان مشغول کارهای پزشکی هستند عمل کنند، بلکه کار آنها شناخت عمل است؛ یعنی بدانند که در مورد این بیماری باید چه کار کرد و این خیلی فرق میکند؛ لذا باید دقت شود که شناخت عمل تا خود عمل متفاوت است؛ یعنی اینکه من بدانم درباره این بیماری چگونه باید عمل کرد تا رفع بشود، متفاوت با این است که خود من وارد عمل بشوم و چیزهایی که لازم است برای بهترشدن و رفع این بیماری، انجام دهم.
طبیب در واقع بر روی بیمار عمل مستقیم دارد و کارهای بیماری را پیگیری میکند و تمام کارهایی که لازم است تا بیمار بهبود پیدا کند را انجام میدهد، اما کار فیلسوف یا عالم طب این نیست و فقط باید بداند که چه چیزی لازم است، اما اینکه مستقیم وارد عمل شود، هیچکدام از علمای بزرگ ما این کار را شرط ندانستند.
انتهای پیام/
نظر شما